فراسوی آتش!
هیئت تحریریه نشریه رسش
رویاروییهای اخیر در خاورمیانه، به ویژه تقابل مستقیم میان ایران و اسرائیل، پدیدهای نیست که بتوان ابعاد آن را صرفاً با عینک تحلیل نظامی سنجید. اگر این تحولات را به درگیریهای مقطعی تقلیل دهیم، از درک یک واقعیت بزرگتر و عمیقتر بازماندهایم. ما شاهد لحظهای سرنوشتساز در تاریخ معاصر هستیم؛ یک رویارویی چندوجهی که لایههای معرفتی، راهبردی و تمدنی آن، اهمیتی به مراتب فراتر از بسیاری از جنگهای کلاسیک قرن گذشته دارد. این نزاع، نه بر سر یک قطعه خاک، که بر سر دو جهانبینی متفاوت و دو روایت برای آینده است.
برای فهم ریشههای این تقابل، باید به فلسفهی وجودی اسرائیل بازگردیم. این رژیم، بیش از آنکه یک واحد سیاسی مستقل باشد، کارکردی به مثابه پیشانی و پایگاه تمدن غرب در قلب جغرافیای جهان اسلام دارد. استقرار موجودیتی با هویت غربی، مجهز به بازدارندگی هستهای و مورد حمایت تمامعیار قدرتهای جهانی، آن هم در جوار بیتالمقدس که پس از مکه و مدینه، سومین کانون معنوی مسلمانان است، نمیتواند یک رویداد جغرافیایی ساده تلقی شود. این اقدام، تبلور یک استراتژی دیرینه برای مهار و کنترل ظرفیت تمدنی اسلام است؛
پروژهای که حتی پیش از تأسیس اسرائیل در ذهن استراتژیستهای غربی برای جلوگیری از احیای قدرت نرم و سخت جهان اسلام طراحی شده بود. در این پازل، اسرائیل نقش یک سنگر مستحکم و خط مقدم را ایفا میکند و به همین دلیل، نبرد کنونی بیش از آنکه یک جنگ مرزی باشد، یک تقابل هویتی است.
نگاهی به تاریخ منطقه نشان میدهد که تلاشهای پیشین برای مقابله با این پروژه، مانند جنبشهای ملیگرایانه عربی به رهبری جمال عبدالناصر، به دلیل نداشتن پشتوانهی ایدئولوژیک و عمق تمدنی، به بنبست رسیدند. سرنوشت آن جنبشها به معاهداتی نظیر «کمپ دیوید» ختم شد که در حافظهی تاریخی مسلمانان، نماد تسلیم و سرخوردگی است. اما الگوی امروز متفاوت است. کنشگری ایران، واکنشی قومی یا ملیگرایانه نیست، بلکه از دل یک نظام سیاسی برخاسته از اندیشهی اسلامی نشئت میگیرد. این تمایز بنیادین در پارادایم مقاومت، منبع اصلی قدرت نرم و دلیل حمایت گستردهای است که در میان ملتها، اعم از مسلمان و غیرمسلمان، برانگیخته است.
این حمایت فراگیر، صرفاً یک همدردی احساسی با قربانیان جنایات جنگی نیست. بلکه نشانه بلوغ یک آگاهی جمعی و درک عمیق از ماهیت سلطهگر تمدن غربی است؛ تمدنی که در ابعاد اقتصادی، رسانهای و فرهنگی، کرامت انسانی را به چالش کشیده و اسرائیل امروز بیپردهترین تبلور آن است. این آگاهی، از سطح نخبگان فراتر رفته و به یک احساس مشترک در میان تودهها تبدیل شده است.
گزارشهای میدانی از مراسم حج امسال، این تحول فکری را به وضوح به تصویر میکشد. زائرانی از ملیتهای گوناگون، از یمن و اندونزی گرفته تا کشورهای عربی، با دیدن ایرانیان، با احترامی عمیق از آنان به عنوان مایهی افتخار و عزت جهان اسلام یاد میکردند. بسیاری از اندیشمندان و علمای دینی، پیروزی راهبردی ایران را نه موفقیت یک کشور، که کامیابی کل پروژهی تمدن اسلامی میدانستند. این موج قدرتمند افکار عمومی، حتی بر محاسبات سیاسی دولتها نیز تأثیر گذاشته است. تغییر لحن و رفتار برخی کشورهای منطقه در مواجهه با ایران، بیش از آنکه یک چرخش دیپلماتیک صرف باشد، واکنشی هوشمندانه به این سرمایهی اجتماعی و روایت جدیدی است که در حال شکلگیری است.
در نگاهی کلانتر، آنچه امروز شاهد آن هستیم، بازتاب خستگی جهانی از نظم لیبرالدموکراسی و تاریخ استعماری آن است. ملتهایی که طعم تلخ جنگ، استثمار و امپریالیسم رسانهای را چشیدهاند، اکنون در مقاومت ایران، نمادی از ایستادگی و یک آلترناتیو ممکن را میبینند. این استقبال نشان میدهد که تمدن اسلامی، با تأکید بر مفاهیمی چون عدالت، معنویت و کرامت انسانی، این ظرفیت را دارد که به عنوان یک جایگزین معنادار، نه فقط برای مسلمانان، که برای تمام انسانهای تشنهی رهایی و عدالت در سراسر جهان مطرح شود.
بنابراین، منازعهی کنونی، تنها یک درگیری نظامی نیست؛ بلکه نقطه عطفی است که تاریخ را به دو دوره قبل و بعد از خود تقسیم خواهد کرد. این رویارویی، سرآغاز فصلی نوین در تاریخ تمدنهاست که در آن، موفقیت ایران به منزلهی پیشروی گفتمان تمدن اسلامی و شکست اسرائیل، نمادی از افول هژمونی غرب خواهد بود. جهان اسلام امروز بر لبهی یک دگرگونی تاریخی ایستاده است و این نبرد، جرقهی آن تحول بزرگ است.