چندخط پیرامون فلسفه مرگ | هیئت تحریریه

چندخط پیرامون فلسفه مرگ

هیئت تحریریه مجله رسش

 

مفهوم مرگ از دیرباز یکی از دغدغه‌های بنیادین بشر بوده است. در نگاه نخست، مرگ به مثابه پایان، فقدان، و جدایی از زندگی، امری تلخ و ناگوار به نظر می‌رسد. این پرسش که «آیا بهتر نبود گذشته واقعیتی ماندگار می‌بود و ما برای همیشه زندگی می‌کردیم؟» ذهن بسیاری از فیلسوفان، اندیشمندان و حتی افراد عادی را به خود مشغول کرده است. اما آیا جاودانگی واقعاً آرمانی است که باید در پی آن باشیم؟ ویکتور فرانکل، روانشناس و فیلسوف اگزیستانسیالیست، پاسخ این پرسش را منفی می‌داند. از نظر او، مرگ نه تنها یک پایان تراژیک نیست، بلکه موهبتی است که به زندگی معنا و جهت می‌بخشد.

مرگ و حس فوریت زندگی

فرانکل در آثار خود، به‌ویژه در کتاب «انسان در جستجوی معنا»، بر این باور است که مرگ به زندگی ما ساختار و معنا می‌بخشد. او استدلال می‌کند که اگر مرگ وجود نداشت و ما از محدودیت زمان رها بودیم، حس فوریت لازم برای پیگیری اهداف و کارهایمان از بین می‌رفت. این حس فوریت، نیرویی است که ما را وادار می‌کند تا از زمان محدود خود به بهترین شکل استفاده کنیم. تصور کنید که عمر نامحدود در اختیار دارید؛ در چنین حالتی، چرا باید امروز دوچرخه‌سواری را یاد بگیرید، وقتی می‌توانید این کار را صد سال یا حتی هزار سال دیگر انجام دهید؟ این تعلل ابدی، که فرانکل از آن سخن می‌گوید، زندگی را به نوعی بطالت و بی‌معنایی سوق می‌دهد. مرگ، با ایجاد یک چارچوب زمانی، ما را به تصمیم‌گیری، اولویت‌بندی، و اقدام فوری ترغیب می‌کند.

جاودانگی: آرمان یا دام؟
در نگاه اول، جاودانگی ممکن است آرمانی فریبنده به نظر برسد. فرهنگ‌ها و اسطوره‌های باستانی پر از داستان‌هایی درباره جستجوی آب حیات یا اکسیر جوانی است. اما آیا زندگی ابدی واقعاً به سعادت منجر می‌شود؟ بررسی‌های فلسفی و روان‌شناختی نشان می‌دهند که جاودانگی می‌تواند به نوعی پوچی و ملال‌آوری بینجامد. فیلسوفانی چون برنارد ویلیامز استدلال کرده‌اند که زندگی ابدی، پس از مدتی، به دلیل تکرار و فقدان نوآوری، خسته‌کننده خواهد شد. در چنین شرایطی، تجربه‌های جدید به تدریج ارزش خود را از دست می‌دهند و فرد در چرخه‌ای از روزمرگی بی‌پایان گرفتار می‌شود. مرگ، در مقابل، با تعیین یک پایان، به هر لحظه از زندگی ارزش و اهمیت می‌بخشد. این محدودیت است که لذت یک دیدار، شیرینی یک دستاورد، یا حتی زیبایی یک غروب را برای ما معنادار می‌کند.

مرگ و بازتعریف اولویت‌ها
یکی از مهم‌ترین کارکردهای مرگ در زندگی بشر، نقش آن در بازتعریف اولویت‌هاست. وقتی با واقعیت مرگ روبه‌رو می‌شویم، ناگزیر به بازنگری در ارزش‌ها و اهداف خود می‌پردازیم. این مواجهه، ما را از پیگیری امور بی‌اهمیت بازمی‌دارد و به سوی آنچه حقیقتاً برایمان معنادار است هدایت می‌کند. برای مثال، فردی که با بیماری لاعلاجی دست‌وپنجه نرم می‌کند، ممکن است به جای تمرکز بر انباشت ثروت، وقت بیشتری را با عزیزانش بگذراند یا به دنبال تحقق آرزوهای دیرینه خود برود. مرگ، به تعبیر فرانکل، همچون یک یادآور دائمی عمل می‌کند که زمان ما محدود است و باید آن را صرف اموری کنیم که به زندگی‌مان عمق و معنا می‌بخشند.

سویه‌های تاریک انکار مرگ
در فرهنگ مدرن، گرایشی رو به رشد برای انکار یا نادیده گرفتن مرگ مشاهده می‌شود. فناوری‌های پزشکی، فرهنگ مصرف‌گرایی، و تأکید بر جوانی و زیبایی، گاه این توهم را ایجاد می‌کنند که می‌توان مرگ را به تعویق انداخت یا حتی از آن فرار کرد. اما این انکار، به جای آنکه به زندگی معنا ببخشد، اغلب به اضطراب و بی‌قراری منجر می‌شود. طبق تحقیقات روان‌شناختی، افرادی که مرگ را به عنوان بخشی از زندگی نمی‌پذیرند، بیشتر در معرض احساس پوچی و افسردگی قرار دارند. پذیرش مرگ، در مقابل، به ما کمک می‌کند تا با واقعیت وجودی خود کنار بیاییم و به جای فرار از آن، زندگی را با تمام محدودیت‌ها و زیبایی‌هایش در آغوش بگیریم.

مرگ به مثابه موهبت
فرانکل با تأکید بر مرگ به مثابه یک موهبت، ما را دعوت می‌کند تا نگاهی متفاوت به این پدیده داشته باشیم. مرگ نه تنها پایان نیست، بلکه آغازگر یک زندگی معنادار است. این محدودیت زمانی است که ما را به خلاقیت، تلاش، و عشق‌ورزی وامی‌دارد. اگر مرگ وجود نداشت، شاید هرگز ارزش واقعی یک لبخند، یک دستاورد، یا یک لحظه کوتاه با عزیزانمان را درک نمی‌کردیم. مرگ، با ایجاد این آگاهی، به ما یادآوری می‌کند که هر روز، هر ساعت، و هر لحظه، فرصتی است که دیگر تکرار نخواهد شد.

پذیرش مرگ برای زیستن بهتر
در پایان، باید گفت که مرگ، برخلاف تصور رایج، دشمن زندگی نیست، بلکه همراه و راهنمای آن است. پذیرش مرگ به ما کمک می‌کند تا از تعلل و بطالت دوری کنیم و زندگی را با حس فوریت و هدفمندی پیش ببریم. به جای آرزوی جاودانگی، شاید بهتر باشد بر کیفیت زیستن در زمان محدود خود تمرکز کنیم. مرگ، به تعبیر فرانکل، موهبتی است که به هر لحظه از زندگی ما ارزش و معنا می‌بخشد. آیا می‌توانیم این محدودیت را نه به عنوان یک نفرین، بلکه به عنوان یک فرصت برای خلق یک زندگی پرمعنا ببینیم؟ این پرسش، تأملی است که هر یک از ما باید در خلوت خود به آن پاسخ دهیم.