سفید شویی با بزک سازی ادلب
سقوط سوریه اسد یا سقوط محور مقاومت؟
با توجه به تحولات اخیر منطقه، سوالات این چنینی زیادی گرم محافل و سر تیتر خبر های بسیاری گشته است. حال آنکه کارنشناس ها و تحلیل گر نما های نادان بسیاری نیز در این زمینه طبق معمول شروع به پمپاژ ناامیدی در جامعه کرده اند. همانطور که رهبر حکیم و فرزانه انقلاب در مورد چنین افرادی عنوان تحلیلگر نادان را در فرمایشات خود بیان داشتند.
در اصل جنگ محور مقاومت در سوریه تازه آغاز شده است. جنگی دشورا و ترکیبی، جنگی که توپخانه دشمن در حال بمباران رسانه ای ما می باشد. ابتدا ذهن ما را باید برای شکست آماده کنند،
از طرفی نیز برخی دوستی های خاله خرسه با توهم ضعف دشمن برایمان لالایی برای رفتن به خواب غفلت می خوانند.
باید سوریه را فراتر از اخبار و تیتر ها شناخت.
بعد از سال ۲۰۱۷ که طبق توافق آستانه مناطقی در دست ارهابی ها (بله ارهابی، تروریست، سلفی) باقی ماند. کارفرما شکست خود را عبرتی فرا گرفت و دست به کلید زدن برنامه ای تازه زد. اما باید زحمت بیشتری به خود میدادند و مقداری سفید شویی و لکه گیری لازم داشتند.
برای این امر نیاز به نمونه ای داشتند که در رسانه های خود استفاده کنند. رسانه هایی که کار خود را قبل از اتفاقات شروع کردند و حین جنگ به اوج خود رسیدند. کثرت خبرنگاران میدانی و راویان جنگی گروهک ها، برای رسانه های جریان اصلی و بزرگ هم جالب توجه شده بود. گویی به جز گردان های پهپادی پیشرفته(کتائب شاهین)، گردان های خبری در صحنه نیز برایشان آماده کرده بودند. متاسفانه همین امر برخی ها را فریب داد و به جای کلمات سابق، گروه های مسلحین و مخالفین بشار اسد در دایره لغات مرسوم شد.
ادلب، عروس بزک کرده
با پول هایی که غربی ها برای ارهابی ها سرازیر کردند، ادلب را شروع به ساخت کردند. ترکیه اخوانی هم که از ضعف روحی برخوردار است برای شان از چیزی کم نگذاشت. اساسا اردوغان همان کودکی است که در یک گوشه ایستاده و عمری کسی او را بازی نداده است. به هر دری می زند که بگوید من هم بازی. اصلا جلوی درب خانه ما بازی کنید، برای تان چایی و باقلوا هم می آورم. خسته هم شدید در خانه ما استراحت کنید. فقط من هم باشم. همین عامل باعث شده که چند سال است پسر بچه بازیگوش غربی ها شود.
و حالا ادلب، با توجه به میزان جمعیت کمتر این استان نسبت به حلب و دمشق اما دانشگاه بزرگی تاسیس کردند. دانشگاهی با ۱۸ هزار دانشجو، ۱۹ دانشکده و ۷ موسسه، که به صورت کاملا اتفاقی یکی از این موسسه ها، موسسه زبان ترکی است و یک شعبه در شهر الدانا دارد که این شهر جایی در شمال ادلب و نزدیک به مرز ترکیه است. البته این دانشگاه دانشجویان خود را برای تحصیلات تکمیلی به ترکیه نیز می فرستد.
ادلب آنقدر ها هم در انزوا نبوده. برگزاری رویدادهای فرهنگی و فعالگرایانه(به ضعم خودشان)، بازگشایی مجدد موزه آثار باستانی ادلب در سال ۲۰۱۸ و چندین کنفرانس و سمینار دیگر از جمله موارد خارج سازی از انزوای آنان می باشد.
برق در دمشق و حلب، حتی به ۲ ساعت در روز هم شاید نرسد. تمامی اماکن و مردم برای رفع این نیاز روی به ژنراتور ها و سایر راه های تامین برق آورده اند.
اما در شهر ادلب، برق در برخی مناطق ۲۴ ساعته است. همچنین ادعا شده است این مهم را به تمامی مناطق می رسانند. دولت ترکیه تحت پوشش شرکت ترکیهای Green Energy که یک مجموعه فعال در زمینه پروژههای برقرسانی است. عملا مخصوص این اتفاق تاسیس شد. این شرکت ابتدا در سال ۲۰۱۴ در حلب با نام GE Power تأسیس شد و در سال ۲۰۱۹ با شرکت دیگری به نام Green Future ادغام شد و نام آن به Green Energy تغییر یافت. ترکیه همان کودک بازیگوش است که بلافاصله به بزرگ تر هایش گفت چشم. حتی مثل موساد زحمت کار تر و تمیز هم نکشیده است.
تا کنون، هیچ وبسایت رسمی یا اطلاعات مستقل و قابلتأییدی درباره Green Energy به عنوان یک شرکت شناختهشده بینالمللی پیدا نشده است. بیشتر اطلاعات موجود از منابع محلی سوریه و مرتبط با دولت نجات (Salvation Government) ارائه شده است (همان حکومت زیر فرمان هیئت تحریر الشام).
اطلاعات در مورد بنیانگذاران و ساختار حقوقی نیز موجود نیست. تمرکز فعالیت هم که فقط در سوریه تحت کنترل ارهابی ها بود.
حقوق و مزایا در ادلب
میانگین حقوق ماهانه در دمشق، به عنوان پایتخت ۵۲ دلار است. حال آن که ارهابی ها پیشنهاد حقوق های حداقل ده برابری داده اند. نیرو های نظامی ارتش عربی سوریه با حقوق فرماندهی ۷۰ الی ۸۰ دلاری در ماه روبه رو بودند. دربرابر فرمانده های نیرو های ارتش ملی سوریه حقوق های ۷۰۰ الی ۸۰۰ دلاری دارند.
همه این عوامل ارهابی ها به کنار، کنارش دولت مرکزی سوریه چندین سال جنگ و تحت فشار و تحریم بودن را مد نظر بگیرید. کشوری که نفتش را یاقی بزرگ آمریکا می بلعید. تمام مرز هایش برای صادرات و واردات تحت نفوذ سایرین شده بود. یک پارچگی کشور با حضور نیرو های دموکراتیک کرد سوریه نیز از بین رفته است.
فساد وسیع نه تنها ارتشی ها و نظامیان سوری بلکه این فقر تمام سیستم را فاسد کرده بود. فساد به نوعی بود که گویی واگذاری مناصب دولتی به افراد نالایق یک برنامه رسمی است. این امر باعث نارضایتی بین نیرو و مردم می شد. سوری ها احساس می کردند که مناصب دولتی به فاسد ترین اشخاص و بر اساس رابطه واگذار می شود و برخی مراکز غیر حساس به افراد شایسته واگذار می شد. برخی دیگر از عوامل نارضایتی سهمیه نان یارانه ای روزانه مردم با کارت ملی که باید کلی در صف می ایستادند. بنزین دولتی هم همینطور و…
پول ملی سوریه (لیره سوریه) همیشه ارزشش در حال سقوط بود. سیاست های مالی غلطی که دنبال شد به نوعی هدفش تضعیف لیره بود و این خود گواه فساد و خیانت موجود در سیستم بود. در حالی که الان با سقوط حکومت مرکزی و چپاول شدن بانک مرکزی در عین اینکه انتظار سقوط بیشتر لیره سوریه می شد، اما با تزریق دلار های بسیار از پشتوانه های ارهابی ها، ارزش لیره سوریه روز به روز در حال افزایش چشم گیر است(که البته احتمال مقطعی بودن این عامل می باشد).
ولنگاری ساختاری و چرایی تاثیرات:
این عوامل وقتی تاثیر گذار تر شد که در بافت کشور سوریه عدم وجود نهاد فرهنگی و تشکیلاتی بیداد می کند. عملا هیچ نیروی سامان بخشی وجود ندارد چه در بین نوجوانان و جوانان چه در سایر بافت جامعه. دهه ها قبل یک شعار ناسیونالیست عربی بود که در بین جامعه باشد همان هم رفته رفته با عدم ساماندهی درست، نخ نما شد.
برای چرایی این دلیل کمی به عقب تر باید نگریست. سوریه از نظر فرهنگی و نظامی سازماندهی شده بود. همه جوانان متشکل از مردان و بانوان از نظر سیاسی و نظامی بر اساس شعار ناسیونالیست عربی آموزش دیده بودند. اما پس از سال ۲۰۰۲، درست دو سال بعد از ازدواج بشار اسد با اسماء الاخراس روابط سوریه با اتحادیه اروپا در حال بهتر شدن بود، اسماء الاخراس متولد ۱۱ اوت ۱۹۷۵ در لندن و دارای تابعیت انگلیس و اهل تسنن بود. پدرش فواز الأخرس، یک پزشک قلب مشهور، و مادرش سحر العطری، دیپلمات سوری (در سفارت سوریه در لندن) بوده است. این موارد همراه با فشار های بین المللی و رویکرد تاثیر گرفته همسر بشار اسد از اتحادیه اروپا، باعث کم رنگ شدن و در آخر اتمام این سازماندهی شد.
البته در بخشی از جوانان این تاثیرات مانده بود. زیرا قبل آنکه سردار شهید سلیمانی نیروی دفاع ملی سوریه (قوات الدفاع الوطنی) را تشکیل دهد، جوانان روستایی در تمام استان ها برای حفاظت از روستاها و منازل خود گروه هایی تشکیل داده بودند. زمانی که شهید سلیمانی در سوریه شروع به کار کرد، این جوانان را به صورت سازماندهی شده جمع آوری، آموزش و مسلح کرد.
همزمان به موازات آن، سرتیپ سهیل الحسن(ببر سوریه) ظاهر شده بود. سهیل الحسن دو یگان ویژه را برای عملیات بازپسگیری مناطق از دست رفته سازماندهی و تشکیل داد. یک گروه متشکل از جوانان سنی روستای قمحانه و دیگری متشکل از جوانان حومه طرطوس و حمص که دارای بافت مذهبی علوی، سنی، شیعه و مسیحی بودند.
همزمانی این دو عامل باعث همکاری نزدیک سرتیپ سهیل الحسن و شهید سردار سلیمانی با یکدیگر شد. به نوعی که تسلیحات ایرانی نیز به پشتیبانی نیرو های سهیل الحسن افزوده شد.
اما پس از توافق آستانه و شهادت سردار سلیمانی به مرور تامین تسلیحاتی سرتیپ سهیل الحسن به نیروهای روسی واگذار شد. زیرا روسیه نیز به دنبال یک فرمانده میدانی بود. تا بتواند بدون اینکه سربازان خود را در معرض خطر قرار دهد به پیروزیهایی دست یابد. اما پس از مدتی که با نگاه ملی خاص سهیل الحسن آشنا شدند، روسیه تصمیم را به تشکیل لشکر پنجم گرفت تا فاصله خود را با سهیل الحسن بیشتر کند.
پس از توافق، رفته رفته اختیارات و دسترسی های سهیل الحسن محدود تر شد. تا جایی که او را به مکان دیگری دور از سربازان خود منتقل کردند. این امر نیز تاثیر به سزایی در تضعیف ارتش داشت.
فارغ از تاثیر تضعیف روحی و فکری جامعه، همان تنها نهاد مردمی نظامی (نیروی دفاع ملی سوریه) نیز منحل اعلام شد.( به همان دلایلی که پیش تر در رسانه ها شنیده اید)
تیر آخر بر پیکره بی جان سوریه
غفلت بشار اسد و ساختار اصلی حکومتش و امید واهی به دول غیره، تیر آخر بود. به نوعی که با شروع جنگ، جبهه به جبهه ی خط مقدم بلافاصله سقوط می کرد. نظامیان فرار می کردند هر چند با صحبت هایی که با برخی سران گردان ها و تیپ ها داشتم یه نکته مهم و شوکه کننده برایم روشن شد.
فساد تا حدی بالا بوده است که حتی نیرو هایی که قصد مقاومت داشتند، با شنیدن دستور عقب نشینی از مافوق مجبور به عقب نشینی می شدند. دستور با این توجیه بوده است، ارتش قصد عقب نشینی تاکتیکی دارد. تا وقتی دشمن از عمق استراتژیک خود فاصله گرفت، بتوانند ابتدا با قطع خط لجستیک به محاصره دست یابند و سپس قیچی کنند(تاکتیک مقراض).
سقوط سوریه اسد یا سقوط محور مقاومت؟
هرچند که اصلا نمی شود کمک های شخص بشار اسد و نظام الان سابق شده سوریه را به محور مقاومت کتمان و یا تقلیل سازی کرد. اما همان طور که رهبر معظم انقلاب بیان داشتند. این شرایط پایدار نخواهد بود و تغییر خواهد کرد، نباید این اتفاقات را نقطه پایان دانست، اگر چنین شود شکست تثبیت می شود. همانطور که دشمن بعد از شکست سنگینی که در موضوع پایان داعش خورد، اگر آن را نقطه پایان خود میدید. دیگر در این اتفاق به موفقیت نمی رسید. بلکه برنامه ریزی کردند و تلاشی دوباره را انتخاب کردند. این تحولات را باید بخشی از ماجرا بدانیم و تلاش و تدبیر را لحاظ کنیم و صحنه عوض خواهد شد.
این جنگ را شما شروع می کنید، اما پایانش را ما ترسیم می کنیم
اساسا ما هیچ گاه قصد مان دولت و نظام داشتن نبوده است. تفکر مقاومت یک گفتمان و مکتب است. مگر ما برای کشور گشایی یا مستعمره سازی در سوریه بودیم؟. هرگز، اتفاقا حال کار و مسیر برایمان هموار تر هم خواهد شد. قلب های بافت غیر شیعی سوریه و منطقه نیز همراه ما خواهد شد. این آن فرصت طلایی است.
شکل گیری هسته های مقاومت در دل مردم سوریه پر رنگ تر می شود. همین الان نیرو های به جا مانده از لشکر ۲۵ ارتش عربی سوریه و تیپ ببر های سوریه در ارتفاعات لاذقیه و امتداد ساحل که عمدتا بافت علوی دارد اختفا کرده اند. بماند که رویایی یا عدم رویایی ارهابی ها با رژیم صهیونیستی برای شان معضلاتی دارد. اگر با رژیم صهیونیستی بجنگند که اربابان شان خشمگین خواهند شد و ضعیف شان می کنند. اگر دست به پیکار نزنند که با وجود اشغال خاک شان و نفوذ رژیم غاصب، در بین خودشان و جامعه سوری و عربی دچار چندگانگی های بنیادینی می شوند. این را اگر در کنار وجود خلا قدرت مرکزی و اتحاد سیاسی در بین بافت ارهابی ها بگذارید. ترسیم مسیر مقاومت برای تان آسان تر می شود.
برادران و خواهران گرامی امروز مقاومت در سوریه آزاد تر از همیشه است.
به قول سردار بزرگ اسلام یقینا کله خیر
نویسنده: علی عزیزی